
چرا بی فرهنگ شدیم؟
در گزارش امروز، دکتر محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی از اساتید پیشرو در حوزه توسعه و پیشرفت کشور، ۵ نقطه منفی زندگی ما ایرانیان را برشمرده و راه کارهایی پیشنهاد کرده اند؛ این موضوع که ایرانیان ناپایدار، خودمحور، دنیادوست و خوشگذران هستند و راهکارهایی برای مقابله با این نقاط ضعف.
شما چه نقاط منفی دیگری در زندگی ایرانیان میبینید؟ آیا راهکارهایی برای آنها در نظر دارید؟ گزارش ما با دیدگاههای شما کامل میشود.
مردم ایران، بیش از هر زمان دیگری به این نتیجه رسیده اند که باید برای پیشرفت و توسعه کشور، تغییراتی در زندگی خود پدید آورند. با گذر از این مرحله پذیرش، ضرورت یک تغییر همگانی در سبک زندگی عمومی احساس می شود.
آسیبشناسی سبک زندگی ایرانی
نقد اول اینکه در مقایسه سبک زندگی ایرانی و سایر کشورها و بر خلاف ادعاهای ما، میانگین ایرانی، خیلی دنیا دوست است. علاقه عجیبی به دنیا و مال دنیا دارد، ولی استادانه و با ادا و ظاهرسازی آن را میپوشانیم.
نقد دوم آن که تکرار آموزههای اخلاقی و دینی، به بخشی از فرهنگ ما تبدیل شده است. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه، دائماً نقل دهان ماست، اما سوال اینجاست که بازتاب آنها در زندگی ما چقدر است؟ هیچ ملتی در دنیا به اندازه ما ایرانیها از اخلاق و معنویت و انسانیت صحبت نمیکنند، اما بازتاب آن در زندگی مان بسیار ناچیز است.
نقد سوم این است که در مقایسه با ملتهای دیگر، سهم تفریح و خوشگذارانی و دور هم جمع شدنهای متعدد و طولانی بسیار بالاست. من نمی گویم که همه ایرانی ها این ویژگیها را دارند، اما بیشتر آنها چه در داخل و چه در خارج از کشور، این خصایص را دارا می باشند.
نقد چهارم این است که سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به حریم فردی خود توجه داریم، چون اگر اجتماعی فکر کنیم، بسیاری از کارها را انجام نمیدهیم . به طور کلی نگاهمان یک نگاه اجتماعی و عمومی نیست.
من باور دارم که در این جغرافیایی که زندگی میکنیم، هنوز دو مفهوم در بین ما شکل نگرفته. یکی این که ما هنوز یک کشور و جامعه نیستیم. ما افرادی هستیم که با سنت ها و خلقیات مشترک در یک جغرافیا زندگی میکنیم. در علم جامعهشناسی، جامعه به عدهای گفته می شود که دارای اهداف مشترک و جهتگیری مشترک باشند.
ما هنوز به این مرحله نرسیدهایم. شاید یکی از دلایل این باشد که ما روزگاری امپراتوری بودهایم؛ بنابراین، معتقد هستم که ما هنوز ملت نشدهایم. البته ما ایرانی هستیم و به زبان فارسی صحبت میکنیم و ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده ای داریم. همه اینها شاخصه های یک ملت است. اما ما کشور ـ ملت نیستیم.
این پرسش جدی است که آیا این مجموعه فعالیتهایی که ما ایرانیها انجام میدهیم، به سرمایه اجتماعی، ثروت ملی و پرستیژ جهانی تبدیل میشود یا خیر؟ آن موقع است که میتوانیم بگوییم سبک زندگی کارآمدی داریم که نتیجه داده و توانسته این متغیرها را به شکل کمی و کیفی افزایش بدهد. هر یک از ما بر اساس وجدان خود می تواند به اینها پاسخ بدهد. سبک زندگی ما این است که خیلی خودمحور بار آمده ایم که برای بیان این نکته مثالهای زیادی نیز وجود دارد.
چرا بی فرهنگ شدیم؟
دلایل مشکلات زندگی ایرانیان
موارد زیادی در بروز این مشکلات، موثرند. “رانت“، باعث به هم ریختگی طبقاتی و اجتماعی جامعه شده و بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی که بسیار مدنی شدهاند، مثل ترکیه و مالزی و حتی ملتهای حاشیه خلیجفارس ، ما در کشوری زندگی میکنیم که در آن ، افرادی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن، صاحب امکانات و پول شدهاند از مدنیت بسیار کمتری برخوردار هستند.
اصطلاحاً به این افراد در فرهنگ ما، «تازه به دوران رسیده» گفته میشود. این پدیده نشانه «به همریختگی طبقاتی» در جامعه است. هر فردی در هر سمت و جایگاهی، اگر یکباره صعود جهشی پیدا کند، حتماً دچار نوعی نارسایی رفتاری میشود.
از سویی، استبداد تاریخی، دلیل تفاوت در نظر و عمل ما است. ما به دلایل تاریخی و سیاسی در جایی آموزش نمیببینیم که مورد نقد، قرار بگیریم. شما حتی اگر ملایمترین انتقاد را به میانگین ایرانیان داشته باشید احتمالاً دوستی آن فرد را از دست میدهید. ما به سختی و به ندرت میتوانیم به یکدیگر تذکر بدهیم و همدیگر را نقد کنیم. هم راه و روش این کار را نمیدانیم ، هم آمادگی روحی لازم برای پذیرش نقد را نداریم.
بر خلاف خیلی از تحصیلکردههای ایرانی که دولت را مقصر و عامل این مسائل و مشکلات میدانند، معتقدم که جامعه سهم خیلی مهمتری در این میان دارد. در این مسائل، جامعه، تشکلهای مردمی و اصناف و انجمنها نقش بسیار مهمتری از دولت دارند.
تجربه آموزی از توسعه کشورهای دیگر
اصول توسعه را میشود از کشورهای دیگر یاد گرفت و بکار برد. اما الزاماً الگوهای توسعه، از یک جامعه به جامعه دیگر قابل کاربرد نیستند. حضرت علی (ع) می فرماید: شما را به ترس از خدا و نظم در امور دعوت میکنم.
شاید نظم در امور را بتوان این گونه تجزیه کرد: عقلانیت، علمگرایی، قانونگرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه کارآمد و قوه قضائیه بیطرف. این اصول، جهانشمول و نتیجه تجربه بشری هستند. هیچ جامعهای نمیتواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانونگرایی، توسعه یابد.

اصول زندگی نشات گرفته از توسعهیافتگی
سبک زندگی نشات گرفته از توسعه یافتگی، اصولی دارد. نخستین اصل، مسأله قانونگرایی است. یعنی افراد باید یاد بگیرند که در چهارچوب قانون عمل کنند. رعایت قاعده و قانون در یک جامعه ، مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی است.
به دلایل بسیار پیچیده روانی، تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقهمند به قاعده نیست. در عوض بسیار علاقهمند است تا از هر روشی برای رسیدن به منافعش استفاده کند که عموماً هم این منافع، دنیوی هستند. این آسیب باید در مقطعی اصلاح شود.
رعایت قانون و قاعدهمندی، پایه و اساس سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی است. اگر انگلستان، آلمان، آمریکا، ژاپن و بعدها برزیل و دیگران را با خود مقایسه کنیم، میبینیم که پایه و اساس توسعهیافتگی آنها، قانونگرایی است.
بدون تردید، ثبات اندیشه و تفکرات آلمانیها و ژاپنیها آنها را در برترین موقعیت جهانی قرار داده است؛ بنابراین، من رعایت قانون و قاعدهمندی در کانون سبک زندگی را معطوف به توسعهیافتگی میدانم.
متون و تجربیات کشورهای توسعه یافته قدیمی مثل آلمان و جدید مثل کره جنوبی به ما نشان می دهد که مبنا، فکر و اندیشه است؛ مبنا، تفکرات یک حکومت و یک ملت است.
نهادها و ساختارها بر مبنای اندیشهها ساخته میشوند. لذا فکر مقدم است بر نهادسازی . دقیقترین و سادهترین تعریفی که از توسعه شده این است که توسعهیافتگی، سطحی از فکر انسان است؛
باید چند اتفاق رخ دهد تا این افکار را اصلاح کنیم. یکی اینکه در جامعه ما باید مناظره شکل بگیرد. ما نمیتوانیم دو شخصیت دولتی را بیاوریم و بعد بخواهیم در مورد سیاست خارجی ایران، صحبت کرده و یکدیگر را تأیید کنند. حتی نمی توانیم یک فرد دانشگاهی را بیاوریم که نظر شخص دولتی را بیشتر از خود او تأیید کند. این دیگر یک مناظره نیست. در جامعهای که مناظره نیست، افکار، منجمد باقی میماند.
اتفاقاً اطلاعات در کشور ما بسیار زیاد است. یعنی اطلاعات رسمی و غیررسمی ، مستقیم و غیرمستقیم فوق العاده زیاد است اما مناظره ای وجود ندارد. با اطمینان زیاد میتوان گفت که در این جامعه و در موضوعات مختلف، مناظره نداریم و یک نوع یکسان سازی فکری در عموم مسائل وجود دارد. این مساله مانع تولید فکر و اندیشه است.
تجربه بشری نشان داده است که توسعه یافتگی سیاسی، تابع و محصول مناظره است؛ یعنی هر چه مناظره بیشتری داشته باشیم، جامعه به سمت مدنیت بیشتری حرکت میکند و مدنیت بیشتر باعث میشود تا بتوانیم در حوزه مسائل سیاسی، کارکردها را اصلاح کنیم. مبنای توسعه یافتگی سیاسی، رقابت حزبی است. مبنای رقابت حزبی، انجام کار تشکیلاتی و جمعی است.
ما کار جمعی و تشکیلاتی را هنوز در جامعه نیاموختهایم. کار محفلی را آموختهایم اما کار تشکیلاتی را نیاموختهایم. برای اینکه بتوانیم به نظام رقابت حزبی برسیم، راهی بسیار طولانی در پیش رو داریم. ما هنوز فرهنگ این کار را نداریم که حزبی فکر کنیم. ما محفلی فکر میکنیم.
چرا بی فرهنگ شدیم؟
اعتقاد من بر این است که بسیاری از افکار اقتصادی و سیاست خارجی رایج در کشور ما، ریشههای چپ مارکسیستی دارد. ما هنوز از تفکر چپ خلاص نشدهایم. اگر کشوری و ملی فکر کنیم و ببینیم چه پارادایمی برای کل ایران مناسب است، تفکر چپ را رها میکنیم. چون تفکر چپ در دنیا شکست خورد. سرنوشت توسعه یافتگی ایران، خارج از حلقه تجربیات بشری نیست.
ما نمیتوانیم بگوییم که یک تافته جدا بافته در نظم جهانی هستیم و پیشرفت مان هیچ وجه مشترکی با کره جنوبی، ترکیه و برزیل ندارد. اتفاقاً ما که باید حتی در حوزه الگوها بومی سازی کنیم، میتوانیم در این بومی سازی، الگوهای جدی را از این کشورها بگیریم؛ برای نمونه، با توجه به داشتن ذخایر عظیم فسیلی ، حتماً تولید ثروت ملی در ایران تابع ذخایر فسیلی است و این که ما با چه فرمولی از آنها نهایت بهره برداری را بکنیم.
باید از جهان بیاموزیم. سرنوشت ما به این جهان گره خورده. تفکر این که کشور به دنبال اندیشهها و راهکارهای درونی در داخل هست؛ غافل از اینکه میشود از تجربه دیگر کشورها استفاده کرد. میتوانیم از تجربیات کشورهای دیگر استفاده کرده و خیلی زودتر مسیر توسعه یافتگی را طی کنیم.
چرا بی فرهنگ شدیم؟
نسخهای برای اصلاح سبک زندگی ایرانیان
نخستین راه حل، کتاب خواندن و مناظره است. این قابل قبول نیست که میانگین ایرانیان پولی برای خریدن کتاب ندارند، چرا که ایرانیان همیشه برای غذا و تفریح، پول به اندازه کافی دارند اما برای مطالعه و بالا بردن سطح فکری خود پول خرج نمیکنند. یکی از پیامدهای بسیار مثبت مطالعه این است که خودشناسی انسان افزایش پیدا می کند.
نکته دوم ، رعایت حقوق سایر انسانها است. ما در این زمینه خیلی سقوط کردهایم. رعایت حقوق دیگران بسیار مهم است. اتفاقاً دستورات دینی ما در این رابطه بسیار آموزنده هستند. فرهنگ عمومی و اخلاقی ما بسیار انحطاط پیدا کرده. این مسأله باید در جایی بحث شود. باید تعریف کردن از خودمان را متوقف کنیم. اینکه میگوییم ما شاخص هستیم و در دنیا بسیار ممتاز ، به هیچ وجه درست نیست.
نکته سوم این است که اگر بخواهیم سبک زندگی خود را تغییر دهیم، باید افراد فکری منصفی باشیم. در فرهنگ میانگین ایرانیان، کتمان، مماشات و توجیه زیاد وجود دارد که برای توسعه یافتگی و سبک زندگی معقول، مضر هستند.
موضوع چهارم این که میانگین ایرانی، دامنه لذت هایش خیلی محدود است. سبک زندگی ما لذت های مان را به موارد خاصی محدود میکند.
قدم زدن در خزان، همراهی با دوستان فرهنگی ، کمک به ایتام، پنج دقیقه به یک گل نگاه کردن، چهل صفحه در مورد خود نوشتن، احترام به عابر پیاده، نپریدن وسط حرف سایرین، سکوت زیاد، زباله پرت نکردن از اتومبیل، جواب تلفن افراد را دادن، مؤدب بودن، تقدیر از کار خوب دیگران، ویژگیهای مثبت افراد را دیدن، گفتن ده بار در روز: من اشتباه کردم، زبان خارجی آموختن و سرزدن به حلقههای ۱و ۲ و ۳ زندگی خودمان، در زندگی ما ایرانیان، بسیار محدود است.
نکته پنجم این که اگر بخواهیم سبک زندگی معقولی داشته باشیم باید نظام اجتماعی با ثباتی هم داشته باشیم. برای این کار قوههای مقننه و قضائیه باید بیش از وضعیت فعلی، با قاعدهمندی و انصاف بیشتری عمل کنند تا توازن خوبی میان قوه مجریه و دستگاههای اجرایی و دستگاههای نظارتی کشور به وجود آید.